محل تبلیغات شما



قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است

جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است

 

زمان زمان شروع زعامت مهدی است

غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است

 

همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام

امـام کـل زمان‌ها دوباره گشت امام

 

بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد

شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد

 

بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد

بـرای منتظـران این خبر مبارک باد

 

خطاب نـور همه آیه‌های نصر شده

ولـیِّ عصـر، دوباره ولیِّ عصر شده

 

خطاب حضرت معبود را بخوان با من

پیام قاصـد و مقصود را بخوان بـا من

 

بیــا ترانـه داوود را بخـوان تـا مـن

سرود مهـدی موعود را بخوان با من

 

دوبـاره آیـه جاء الحق آشکار شده

به یمن وصل، همه فصل‌ها بهار شده

 

ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است

رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است

 

فـراق رفتـه و فیض حضور نزدیک است

الا تمامــی یــاران! ظهـور نزدیک است

 

فـرار ابـر و رخ آفتــاب را نگــرید

سراب‌هـا همـه رفتنـد، آب را نگرید

 

بشارت ای همه یاران که یار می‌آید

نویــد رحمـت پــروردگار می‌آید

 

محمـد از طــرف کوهسـار می‌آید

علی گرفته بـه کف ذوالفقار می‌آید

 

دعـای عهد و فرج را همـه مرور کنید

سلام تازه بر آن تک سوار نور می‌آید

 

ز مکـه سر زده صبح قیام ابراهیم

رسد بـه عالـم هستی پیام ابراهیم

 

امـام عصر که بر او سـلام ابراهیم

قیـام کــرده، کنـار مقـام ابراهیم

 

حـرم رسانه آوازه انـا المهدی» است

چهان پر از سخنِ تازه انا المهدی» است

 

جهانیان! همـه جا در کنار یار کنید

دل خـزان زده خویش را بهار کنید

 

یهودیـان همه جا در شرارِ نار کنید

الا تمامــی وهابیــان فــرار کنید

 

رها کنیـد حرم را، حرم، دیار علی است

به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است


من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

 

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

 

من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

 

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو

 

گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

 

سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

 

حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

 

من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو 

 

 

زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟
گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟
از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟
ماهـی افـتاده بر خـاکم، لبـالـب تشنـگـی
پـهنه آبی تـرین دریـا؛ به دادم می رسی؟
مـاهِ نـورانیِ شب هـای سیـاهِ عـمرِ مـن
ماهِ من، ای ماهِ من؛ آیا به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را بـه چشمت بستـه ام
هشتمین دردانه زهرا(س)، به دادم می رسی؟
بـاز هم مشهد، مسافرها، هیاهـوی حـرم
یک نفر فریاد زد: آقا! به دادم می رسی؟

 

 

مبع سایت: بیوته 

 

 

 


حرف از وصیت های آخر میزنی بابا

از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا

 

این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار

حرف از وصیت های مادر میزنی بابا

 

دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم

داری گریزی به غمِ در میزنی بابا

 

زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست

هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا

 

یک روز می بینی مرا بین در و دیوار

یک روز می آیی به من سر میزنی بابا

 

گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو

پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو

 

مبع : سایت بیوته


ای کشتی شکسته که پهلو گرفته‌ای
بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته‌ای

گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته‌ای

گاهی ز درد شانه ز دل آه می‌کشی
گاهی ز درد دست به بازو گرفته‌ای

از ماجرای کوچه نگفتی به من بگو
اکنون چرا ز محرم خود رو گرفته‌ای

دیوار گشته است عصای تو ابز هم
بینم که دست بر سر زانو گرفته‌ای

دیشب نماز نافله تو نشسته بود
دیدم که دست خویش به پهلو گرفته‌ای

هر گه که در به روی علی باز می‌کنی
خوشحال می‌شوم که تو نیرو گرفته‌ای

رنگی زداغ کر گه وفائی» به شعر توست
چون لاله‌ها زباغ ولا بو گرفته‌ای

 

 


حاج قاسم با ما بگو

راز این لبخندی

که جهان

را هیچ می داند

و دجال سرخ را

به سخره می گیرد

و افق های روشن 

را وعده می دهد چیست؟

مرگ واژه زیبایی برای

یک کبوتر نیست

تو با شهادت معنایی دیگر

به ما بخشیدی

اینجا هستی و

عطرت جا مانده است

عشق را بردی

و غبطه ای تلخ برای ما

جا مانده است

 


آسمانی شدنت مبارک ای مرد خدا. تو از همان اول هم جایت روی زمین نبود. تو جایت بین ما زمینی ها نبود. غیرت و شرف تو را کمتر انسانیست که داشته باشد. تو یکی از فرشتگان خدا بودی که گویی برای پاسداری از مردم ایران پا به زمین نهاده بودی و اکنون رفتی و پر کشیدی. راه تو برای همیشه ادامه خواهد داشت.

 

چشم های خسته ات گواهی میداد چشـــــم انتظاری

 

آسمانی شدنت مبارک شیر مرد .  

بنویسید در کتاب ها , ما در خواب ناز بودیم که او رفت
سردار شهید انتقام سخت میگیریم
تسلیت به مردم ایران


زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد

بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد

هوای سامره گلپوش از عطر نفسهایش

گل ایمان شکوفا شد امام عسگری آمد

سروش هاتف غیبی بشارت داد هادی» را

گره از کار دل وا شد امام عسگری آمد

حسن خویش حسن رویش حسن بویش حسن مویش

تمام حسن پیدا شد امام عسگری آمد

چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش

که عقل از شوق،شیدا شد امام عسگری آمد

صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا

بساط سور بر پا شد امام عسگری آمد

تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر

طلوع مهر زهرا شد امام عسگری آمد

صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید

حضورش عالم آرا شد امام عسگری آمد

زمان، امشب کمیل» از شوق سر از پای نشناسد

که - خلقت - باز معنا شد امام عسگری آمد

کمیل کاشانی

 

 



بسیجی بنده خاص الهی است 

بسیجی در حقیقت یک سپاهی است

بسیجی گلشن دین را گلاب است

بسیجی آرمان شیخ و شاب است

بسیجی پاک از هرنقص و عیب است

بسیجی صاف از هر شک و ریب است

بسیجی را توقع نیست در کار

بسیجی نه تشریفات می خواهد نه دستار

بسیجی بنده شایسته اوست

بسیجی سر به سر وابسته اوست

بسیجی دل به این عالم ندارد

دلش را بر خدای خود سپارد

بسیجی سنگرش سجاده اوست

وصالش در شراب باده اوست

بسیجی مخلص دین مبین است

بسیجی پیرو مولای دین است

بسیجی فانی اندر انقلاب است

بسیجی حامی اسلام ناب است

بسیجی نی به فکر ملک ومال است

نه اندر غصه اهل وعیال است

بسیجی شعله ائی از نار عشق است

بسیجی سنبل گار عشق است

نه دل بسته به این دنیای فانی

نه غمناک است از بهر زندگانی

خدایا حق پیغمبر وآلش

بسیجی را نگهدار از زوالش

بسیجی آرزوی مومنین است

بسیجی نور چشمان امین است

 

شعر : ایت ا امینیان 


مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*

 

 

 


امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نور شاهد حرف خدای توست

 

مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست

 

اقرأ باسم ربّک یا ایها الرسول
قران بخوان امین که همین آشنای توست

 

لات و هبل برای تو تعظیم کرده اند
وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست

 

خورشید و ماه بین دو دست تو دلخوشند
یعنی تمام تکیه عالم عصای توست

 

بعد از هزار سال دگر می شناسمت
وقتی که جای جای دلم ردّ پای توست

 

فریادتان تمام زمین را گرفته است
امروز هر چه می شنوم از صدای توست

 

 

 


 سوه تقـوی علی و مظــهر ایمــان علی
عـزت آل پیمـــبر ، عاشــــق جانـان علی
منشــاء جـود و سخاوت ، موج دریای وفا
لعل رخشـــان ولایت ،گوهــر تـابـان علی
منبع مهــر و محبت ، صــاحب لطف و کرم
افتـــخار شیـعیان و آیت الـرحمــــان علی
میلاد نور بر شما مبارک

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طرح روستاگردی 2020 گیلان